یکی از ویژگیهای ناامیدکننده ذهن ما این است که هر چه افکار ما مهمتر باشند، تمایل بیشتری به فرار از درک ما دارند. فکر کردن در مورد شغل ما در واقع بسیار سخت است، زیرا باعث ایجاد اضطراب شدید در مورد ارزش زندگی و مقیاس چالش های پیش روی ما می شود. بسیاری از والدین هرگز جرات نمی کنند به حرکتی که ما انجام می دهیم "نه" بگویند. اما ما می توانیم به همان اندازه از عقب نشینی ظریف عشق بترسیم. ما خواسته ها و هیجانات والدین خود را حس می کنیم و چون آنها را دوست داریم سعی می کنیم خود را با آنها هماهنگ کنیم.
بسیاری از بچه های خوب به دلیل عشق به یک والدین آزار دیده افسرده خوب هستند که به وضوح نشان می دهد که نمی توانند با عوارض یا مشکلات بیشتری کنار بیایند. یا شاید آنها برای تسکین والدینی که به شدت عصبانی هستند، بسیار خوب هستند که ممکن است با هر نشانه ای از رفتار نه چندان عالی، به طرز فاجعه باری ترسناک شوند. اما این سرکوب احساسات چالشبرانگیزتر، اگرچه اطاعت دلپذیر کوتاهمدتی را ایجاد میکند، اما مقدار زیادی مشکل را در زندگی بعدی ذخیره میکند.
به عبارت دیگر، لذت مخالف کار نیست؛ این یک عنصر کلیدی کار موفق است. ما باید به جلو بیاموزیم که خودمان این اجازه را به خود بدهیم و بفهمیم که زمانی در کودکی افراد بزرگی که به ما اعتماد می کردند چقدر به ما اعتماد می کردند. ما باید برای فقدان عاملیتی که در گذشته به ارث رسیده بودیم سوگواری کنیم - و برای جبران این آسیب پذیری در حال حاضر گام های فعالی برداریم. به بینش و بلوغ بسیار زیادی نیاز است تا به خاطر بسپاریم که وقتی تخیلی ترین و واقعی ترین جنبه های طبیعت خود را در کار خود بیاوریم، به بهترین وجه به دیگران خدمت خواهیم کرد – و می توانیم بیشترین سهم خود را در جامعه داشته باشیم.
چگونه در دنیای مدرن زنده بمانیم
اگر شهر را نقل مکان کنیم، ممکن است چشم اندازهای کار جدیدی داشته باشیم، اما دوستان فعلی خود را از دست خواهیم داد. اگر ما خود را وقف یک حرفه خاص کنیم، سایر جنبه های شخصیت ما نادیده گرفته می شود... اگر انتخاب را به تأخیر بیندازیم، به نظر می رسد که همه گزینه ها، حداقل به عنوان احتمال، زنده می مانند. ما باید با پذیرش این موضوع که عدم انتخاب به خودی خود یک انتخاب است و هر انتخابی لزوماً به معنای از دست دادن چیزی مهم است، تعلل خود را فرو بنشانیم.
قبل از اینکه حق داشته باشیم از برنامه های آینده خود مطمئن باشیم، باید مطمئن شویم که گذشته را به درستی تشریح کرده و سوگواری کرده ایم. تصور کنید که دیگران تمام ترس های شما را احساس می کنند. قبل از انجام هر حرکت رادیکالی، باید از خود بپرسیم که اگر در قرعه کشی ضرب المثل برنده شویم، چه کار می کنیم؟
از تمایل به محافظت از خود در برابر حقایق چالش برانگیز یا اضطراب زا، ممکن است ناخواسته برخی از دلایل واقعی پریشانی روانی خود را پنهان کنیم. برای مثال، ممکن است راحتتر بگوییم که بهطور کلی از شغل خود متنفریم، نه اینکه بپذیریم که تحت تأثیر سردی روابطمان با همکار خاصی قرار گرفتهایم که زمانی بسیار امیدوار بودیم با او ارتباط برقرار کنیم. اشتیاق قدرتمند برای یافتن هویت حرفه ای جدید ممکن است – به روشی پیچیده – با ناراحتی در زندگی جنسی ما یا غم و اندوهی که فرزندانمان به زودی خانه را ترک می کنند، همراه باشد. حتی زمانی که به حسادت خود توجه می کنیم، عموماً دانش آموزان بسیار فقیر خرد حسادت می مانیم. مراحل چیزی که ما در خطر فراموشی هستیم این است که ویژگی هایی که ما تحسین می کنیم فقط به یک زندگی خاص و جذاب تعلق ندارند. آنها را می توان در دوزهای کمتر و ضعیف تر در مکان های بی شمار دیگری دنبال کرد و امکان ایجاد نسخه های قابل کنترل تر و واقعی تر از زندگی هایی را که ما می خواهیم باز می کند.
یک زندگی ساده تر
برای مثال، یک فکر اصلی ممکن است منادی این باشد که ما برای مدت طولانی در حال پیگیری رویکرد اشتباه برای یک موضوع مهم بودهایم. ممکن است متوجه شویم که چیزهای زیادی وجود دارد که باید تغییر دهیم. فکر مرگ ممکن است در آن واحد وحشتناک باشد و منادی نوع مشخصی از سبک دلی و بی مسئولیتی لازم باشد. برای غلبه بر تمایلات خود به تاخیر و طفره رفتن، باید فشار ترس دیگری - و حتی بیشتر - را به موقعیت وارد کنیم. ما باید خود را از چیزی بسیار بزرگ بترسانیم تا خودمان را آزاد کنیم تا با انرژی بیشتری به چالشهای بیشمار پیش رویمان فکر کنیم.
شغل درمانی
این دقیقاً همان چیزی نیست که در دوران کودکی با آن بازی میکردیم مهم است، بلکه لذتهایی است که در بازیهای خاص پیدا میکردیم که باید تقطیر و بازیابی شوند - و سپس به مفاهیم بزرگسال ترجمه شوند. برای رهایی خود برای حرکت رو به جلو، باید - با شجاعت قوی - اجتناب ناپذیر بودن درد در حول انتخاب را بپذیریم. دشواری انتخاب می تواند به این معنی باشد که بسیاری از ما زندگی خود را صرف پرهیز از انتخاب های سخت می کنیم، که در نهایت به نوعی یک انتخاب خاص خود می شود. اما هیچ جایگزینی برای انتخاب چیزی و ایجاد صلح با مصالحه ای که هر انتخابی مستلزم آن است وجود ندارد.
«بحران» شغلی معمولاً در زمانهای خاصی برای ما رخ میدهد - به دلایلی که لزوماً کاملاً آن را نمیدانیم، اما باید با توجه سخاوتمندانه مطالعه کنیم. تصور کنید که ممکن است هم بتوان والدین خود را کمی ناراحت کرد و هم اساساً عشق آنها را حفظ کرد. در بیشتر تاریخ بشر، سرنوشت کاری هر نسل جدید به طور خودکار توسط نسل قبل تعیین می شد. یکی مثل پدرش کشاورز یا سرباز می شود یا مثل مادرش خیاط یا معلم.
یک کودک خوب محکوم به متوسط بودن شغل و خوشایند مردم عقیم است. این سوال میتواند القا کند که ما چقدر به کار بیش از صرفاً حمایت مالی تکیه میکنیم. ما این کار را، شاید برای جلوگیری از نگرانی در مورد مشروعیت خود یا دفع ترس خود از تنهایی یا بی ارزشی انجام می دهیم.
لطفاً جهت کسب اطلاعات بیشتر در زمینه مشاوره تحصیلی تلفنی به این سایت مراجعه نمایید
کار ممکن است جبران کننده مشکلات غیرقابل حل در روابط ما باشد یا به ما فرصت هایی بدهد تا احساس نیاز و مهم بودن کنیم. ممکن است در تمام مدت تلاش کنیم تا پیوند شکسته با پدری که مدت هاست مرده است را ترمیم کنیم یا مادری بی تفاوت و خودشیفته را تحت تأثیر قرار دهیم.
میل به خوب بودن یکی از دوستداشتنیترین چیزهای دنیاست، اما برای داشتن یک زندگی واقعاً خوب، ممکن است گاهی اوقات لازم باشد که مثمر ثمر و شجاعانه بد باشیم. پیروی از قوانین شما را به اندازه کافی دور نمی کند. تقریباً هر چیزی که جالب، ارزش انجام دادن یا مهم است با درجهای از مخالفت مواجه میشود.
این طرز تفکر وظیفهآمیز اعتبار بالایی دارد، زیرا در دنیای رقابتی و به طرز نگرانکنندهای گرانقیمت مانند جادهای به سوی ایمنی به نظر میرسد. اما، در واقع، موفقیت در اقتصاد مدرن عموماً فقط نصیب کسانی میشود که میتوانند فداکاری و تخیل خارقالعادهای را برای کار خود به ارمغان بیاورند – و این تنها زمانی ممکن است که فرد تا حد زیادی سرگرم باشد. کاری که صرفاً از روی وظیفه ایجاد شده است، در کنار کارهایی که از روی عشق انجام می شود، سست و کم است.
که با در نظر گرفتن گزینههایمان، شخصیتمان، ماهیت واقعی نارضایتیمان و انگیزههایی که ما را به سمت آن سوق میدهند، ترجیح میدهیم در جای خود بمانیم. ما در جایی که هستیم خوب هستیم ما اصلاً نمی خواهیم حرکت کنیم. اما، البته، در حال حاضر، این می تواند بسیار شرم آور به نظر برسد، راه نجات ترسو. بلوک ما فرصتی را فراهم می کند تا در مورد بازداری که باید در تعدادی از موقعیت های زندگی ما را دنبال کند فکر کنیم. ما به نوعی اعتماد نداریم، نه به توانایی ها یا اشتیاق خود، بلکه به حق خود برای گرفتن تصمیمات مثبت بزرگ (شاید در مورد اینکه با چه کسی ازدواج کنیم، چه مدت با شریک زندگی خود بمانیم، کجا زندگی کنیم یا چگونه کار کنیم...). در عوض، ما به طور طبیعی فرض میکنیم که فردی وجود دارد، یکی از والدین یا شخصیتهای والدین، که ابتدا باید ما را از بین ببرد یا، در عوض، میتواند یک «نه» قطعی بگوید.
آنقدر که ممکن است در انتخاب کار بعدی خود را وقف کنیم دقیق نیستیم. قبل از اینکه خیلی سریع پیش برویم و حوزه دیگری را انتخاب کنیم که در آن خوب عمل کنیم، باید برخی از امیدهای اساسی خود را در مورد آنچه موفقیت در هر زمینه ای می تواند برای ما به ارمغان بیاورد، بازجویی کنیم. هر چقدر هم که بررسی ویژگیهای معمای شغلی ما معتبر باشد، همچنین ارزش آن را دارد که کمی عقبنشینی کنیم و بپرسیم که چرا ممکن است نارضایتی در این مقطع خاص کاهش یافته باشد. اما، در خلوت، برخی از ما کاملاً آگاه هستیم که در جایی که هستیم خیلی خوشحال نیستیم - و دوست داریم راهی برای رسیدن به شغلی پیدا کنیم که واقعاً روح ما را برآورده کند. محاسبه کنید که چند سال دیگر ممکن است در رابطه با میانگین طول عمر در قسمتی از جهان زندگی کنید.
جهت کسب اطلاعات بیشتر از سایت علی مسلمینی بازدید نمایید
در ستون سمت چپ، فهرستی از چیزهای مختلفی که در دوران کودکی دوست داشتید در آنها بازی کنید، تهیه کنید. کودکان به ویژه در مورد آنچه که از آن لذت می برند غیرتحلیلی هستند. اما آنها همچنین به ویژه در لذت بردن از خود ماهر و مشتاق هستند. ما باید مطمئن باشیم که با نسخهای از خودمان درگیر میشویم که زمانی لذتهای ما را به خوبی میشناختند، شاید خیلی بهتر از آنچه اکنون میدانیم. ما باید در تصمیمگیری بهتر و سریعتر شویم، مطمئن باشیم که هر تصمیمی به روش خود کمی اشتباه و تا حدودی غمانگیز خواهد بود – در عین حال کمی درست و تا حدودی خوب.
تظاهر به خلبانی یا سرآشپز بودن، طراحی خانه یا ساختن یک آگهی سرگرم کننده به نظر می رسید. اغلب با چنین احساساتی در ذهن است که افراد در نهایت به یک درمانگر حرفه ای مراجعه می کنند. آنها نصیحت نمی خواهند، آنها فقط خواهان اجازه هستند.
ما باید از این واقعیت شهامت بگیریم که بسیاری از خانواده ها برای مدت کوتاهی از انتخاب شغلی کودکان ناراحت هستند. اما تقریباً هیچ خانواده ای هرگز به خاطر شغلی که فرزندان خود انجام می دهند، از عشق ورزیدن به آنها دست بر نمی دارند. در بدترین حالت، شما با فاصله کوتاهی از یخبندان مواجه خواهید شد، نه تکفیرهایی که ممکن است ترس از دوران کودکی شما ایجاد شود. در میان هیجان تغییر، ما تمایل داریم گذشته ناراحت کننده را فراموش کنیم و به جای آن روی شغل بعدی تمرکز کنیم - و همه چیزهایی که می تواند برای ما به ارمغان بیاورد. اما، در این فرآیند، ما در خطر از دست دادن اطلاعات ارزشمند هستیم - و به اندازه کافی شواهد ناخوشایند ارائه شده توسط تجربیات اخیر خود را بررسی نکنیم. ما باید زمانی را برای اندیشیدن به شکست ها یا بن بست های خود اختصاص دهیم.
خیلی طبیعیه اما ممکن است به طرز غم انگیزی در تضاد با انجام کاری باشد که در واقع می تواند ما را به موفقیت برساند. با این وجود، بسیاری از ممانعتهای ما در مورد حرکات شغلی را میتوان به تأثیر زیرزمینی مدلهای والدین ردیابی کرد. در زیر سطح، ما توسط یک آگاهی ناخودآگاه هدایت میشویم که چه چیزی باعث خوشحالی کسانی میشود که دوستشان داریم و هنوز هم میخواهیم - شاید با وجود همه چیز - تحت تاثیر قرار دادن و خوشحال کردنشان. اما، برای بسیاری از ما، این پویایی معقول دوران کودکی در اعماق دنیای بزرگسالان ادامه دارد، جایی که دیگر هیچ هدف واقعی را دنبال نمی کند. ما اغلب دقیقاً می دانیم که می خواهیم در آینده چه شغلی را انجام دهیم و در حد تصور خود هستیم. و با این حال ما گیر کرده ایم زیرا به شخص دیگری نیاز داریم که به ما اجازه دهد حرکتی را انجام دهیم که ما را خوشحال می کند.
ما نمیتوانیم آیندهای شاد را بدون درک جزییات آنچه تا کنون انجام ندادهایم، بسازیم. حقایق مهمی درباره خودمان و جنبههای ضعیفتر یا پیچیدهترمان در کمین داستان شغل قدیمیمان وجود دارد. خیلی ساده است که بگوییم «به سادگی میخواهیم تغییر کنیم». همه اینها به نظر تلاش هایی برای دور زدن یک رویارویی حیاتی با پشیمانی، دوسوگرایی و بدبختی است. تخیلات ما به قدری به خاطر کارهای عملی مورد نیاز برای تغییر زندگی مان وحشت زده می شود، به طوری که از تجسم درست آینده ای که ظاهراً به دنبال آن هستیم، بازداری می کنیم.