میل به خوب بودن یکی از دوستداشتنیترین چیزهای دنیاست، اما برای داشتن یک زندگی واقعاً خوب، ممکن است گاهی اوقات لازم باشد که مثمر ثمر و شجاعانه بد باشیم. پیروی از قوانین شما را به اندازه کافی دور نمی کند. تقریباً هر چیزی که جالب، ارزش انجام دادن یا مهم است با درجهای از مخالفت مواجه میشود.
«بحران» شغلی معمولاً در زمانهای خاصی برای ما رخ میدهد - به دلایلی که لزوماً کاملاً آن را نمیدانیم، اما باید با توجه سخاوتمندانه مطالعه کنیم. تصور کنید که ممکن است هم بتوان والدین خود را کمی ناراحت کرد و هم اساساً عشق آنها را حفظ کرد. در بیشتر تاریخ بشر، سرنوشت کاری هر نسل جدید به طور خودکار توسط نسل قبل تعیین می شد. یکی مثل پدرش کشاورز یا سرباز می شود یا مثل مادرش خیاط یا معلم.
چگونه در دنیای مدرن زنده بمانیم
خیلی طبیعیه اما ممکن است به طرز غم انگیزی در تضاد با انجام کاری باشد که در واقع می تواند ما را به موفقیت برساند. با این وجود، بسیاری از ممانعتهای ما در مورد حرکات شغلی را میتوان به تأثیر زیرزمینی مدلهای والدین ردیابی کرد. در زیر سطح، ما توسط یک آگاهی ناخودآگاه هدایت میشویم که چه چیزی باعث خوشحالی کسانی میشود که دوستشان داریم و هنوز هم میخواهیم - شاید با وجود همه چیز - تحت تاثیر قرار دادن و خوشحال کردنشان. اما، برای بسیاری از ما، این پویایی معقول دوران کودکی در اعماق دنیای بزرگسالان ادامه دارد، جایی که دیگر هیچ هدف واقعی را دنبال نمی کند. ما اغلب دقیقاً می دانیم که می خواهیم در آینده چه شغلی را انجام دهیم و در حد تصور خود هستیم. و با این حال ما گیر کرده ایم زیرا به شخص دیگری نیاز داریم که به ما اجازه دهد حرکتی را انجام دهیم که ما را خوشحال می کند.
در ستون سمت چپ، فهرستی از چیزهای مختلفی که در دوران کودکی دوست داشتید در آنها بازی کنید، تهیه کنید. کودکان به ویژه در مورد آنچه که از آن لذت می برند غیرتحلیلی هستند. اما آنها همچنین به ویژه در لذت بردن از خود ماهر و مشتاق هستند. ما باید مطمئن باشیم که با نسخهای از خودمان درگیر میشویم که زمانی لذتهای ما را به خوبی میشناختند، شاید خیلی بهتر از آنچه اکنون میدانیم. ما باید در تصمیمگیری بهتر و سریعتر شویم، مطمئن باشیم که هر تصمیمی به روش خود کمی اشتباه و تا حدودی غمانگیز خواهد بود – در عین حال کمی درست و تا حدودی خوب.
ما از سیاست اداری غافل شدیم، متوجه شدیم که خلق و خوی ما خوشایند نیست... چیزی غم انگیز و بد باعث شد مسیر زندگی مان را تغییر دهیم. وقتی کوچک بودیم تکالیف خود را به موقع انجام می دادیم.
از تمایل به محافظت از خود در برابر حقایق چالش برانگیز یا اضطراب زا، ممکن است ناخواسته برخی از دلایل واقعی پریشانی روانی خود را پنهان کنیم. برای مثال، ممکن است راحتتر بگوییم که بهطور کلی از شغل خود متنفریم، نه اینکه بپذیریم که تحت تأثیر سردی روابطمان با همکار خاصی قرار گرفتهایم که زمانی بسیار امیدوار بودیم با او ارتباط برقرار کنیم. اشتیاق قدرتمند برای یافتن هویت حرفه ای جدید ممکن است – به روشی پیچیده – با ناراحتی در زندگی جنسی ما یا غم و اندوهی که فرزندانمان به زودی خانه را ترک می کنند، همراه باشد. حتی زمانی که به حسادت خود توجه می کنیم، عموماً دانش آموزان بسیار فقیر خرد حسادت می مانیم. مراحل چیزی که ما در خطر فراموشی هستیم این است که ویژگی هایی که ما تحسین می کنیم فقط به یک زندگی خاص و جذاب تعلق ندارند. آنها را می توان در دوزهای کمتر و ضعیف تر در مکان های بی شمار دیگری دنبال کرد و امکان ایجاد نسخه های قابل کنترل تر و واقعی تر از زندگی هایی را که ما می خواهیم باز می کند.
لطفاً جهت کسب اطلاعات بیشتر در زمینه مشاوره تحصیلی انتخاب رشته دبیرستان به این سایت مراجعه نمایید
امروزه، حداقل در ظاهر، هرکسی آزاد است که هر کاری را که دوست دارد انجام دهد. قرار نیست خانوادهها مداخله کنند - و بیشتر آنها دخالت نمیکنند. پنج چیز را شناسایی کنید، کارهای بسیار کوچک، که می توانید انجام دهید که زندگی شما را خراب نمی کند، اما با این وجود اولین قدم به سمت یک حرفه جدید خواهد بود. شاید موقعیت فعلی ما مانند یک مکان استراحت آرام به نظر برسد - اما مکان های استراحت آرام خوب هستند.
یک زندگی ساده تر
وقتی به درستی درک می کنیم که چه چیزی ما را به سمت یک شغل می کشاند، اغلب ویژگی هایی را شناسایی می کنیم که در انواع دیگر مشاغل مجاور نیز وجود دارد. چیزی که ما واقعاً دوست داریم این شغل خاص نیست، بلکه طیف وسیعی از ویژگیهایی است که ابتدا در آنجا پیدا کردهایم، معمولاً به این دلیل که این شغل بارزترین نمونه از مخزن آنها بود. با این حال، در واقعیت، کیفیت ها نمی توانند فقط در آنجا وجود داشته باشند. و سپس ممکن است به یک درک نسبتاً شرم آور برسیم.
یکی از ویژگیهای ناامیدکننده ذهن ما این است که هر چه افکار ما مهمتر باشند، تمایل بیشتری به فرار از درک ما دارند. فکر کردن در مورد شغل ما در واقع بسیار سخت است، زیرا باعث ایجاد اضطراب شدید در مورد ارزش زندگی و مقیاس چالش های پیش روی ما می شود. بسیاری از والدین هرگز جرات نمی کنند به حرکتی که ما انجام می دهیم "نه" بگویند. اما ما می توانیم به همان اندازه از عقب نشینی ظریف عشق بترسیم. ما خواسته ها و هیجانات والدین خود را حس می کنیم و چون آنها را دوست داریم سعی می کنیم خود را با آنها هماهنگ کنیم.
ما نمیتوانیم آیندهای شاد را بدون درک جزییات آنچه تا کنون انجام ندادهایم، بسازیم. حقایق مهمی درباره خودمان و جنبههای ضعیفتر یا پیچیدهترمان در کمین داستان شغل قدیمیمان وجود دارد. خیلی ساده است که بگوییم «به سادگی میخواهیم تغییر کنیم». همه اینها به نظر تلاش هایی برای دور زدن یک رویارویی حیاتی با پشیمانی، دوسوگرایی و بدبختی است. تخیلات ما به قدری به خاطر کارهای عملی مورد نیاز برای تغییر زندگی مان وحشت زده می شود، به طوری که از تجسم درست آینده ای که ظاهراً به دنبال آن هستیم، بازداری می کنیم.
برای مثال، یک فکر اصلی ممکن است منادی این باشد که ما برای مدت طولانی در حال پیگیری رویکرد اشتباه برای یک موضوع مهم بودهایم. ممکن است متوجه شویم که چیزهای زیادی وجود دارد که باید تغییر دهیم. فکر مرگ ممکن است در آن واحد وحشتناک باشد و منادی نوع مشخصی از سبک دلی و بی مسئولیتی لازم باشد. برای غلبه بر تمایلات خود به تاخیر و طفره رفتن، باید فشار ترس دیگری - و حتی بیشتر - را به موقعیت وارد کنیم. ما باید خود را از چیزی بسیار بزرگ بترسانیم تا خودمان را آزاد کنیم تا با انرژی بیشتری به چالشهای بیشمار پیش رویمان فکر کنیم.
ما خیلی نگران سه حرکت بعدی هستیم که ممکن است انجام دهیم (و تمام چالشهای مربوط به، مثلاً استعفا، بازگشت به تحصیل و غیره...)، ما به طور کامل بررسی نمیکنیم که اگر همه چیز کارساز باشد، واقعاً زندگیمان چگونه خواهد بود. بسیاری از بهترین سرنخها در مورد کارهایی که میتوانیم در دنیای کار انجام دهیم، در زمانی یافت میشوند که تا حد زیادی به کار فکر نمیکردیم. دوران کودکی انبار ارزشمندی از ایدههای شغلی را برای ما فراهم میکند، زیرا با برکت عاری از بسیاری از عناصری است که بعداً علایق واقعی ما را مهار یا مخدوش میکنند. در دوران کودکی، ما معمولاً به موقعیت یا پول فکر نمیکردیم - و حتی فکر نمیکردیم که آیا در کاری که انجام میدهیم خوب هستیم یا خیر.
با قطع 20 سال به دلیل سرطان یا حمله قلبی، خود را بترسانید. راهحل چنین تثبیتهایی در درک دقیقتر چیزی است که در زیر عنوان شغل مورد نظرمان واقعاً به آن علاقه داریم، زیرا هر چه دقیقتر و دقیقتر بفهمیم که واقعاً به چه چیزی اهمیت میدهیم، بیشتر متوجه میشویم که در واقع علایقمان. در طیف وسیع تری از مشاغل نسبت به آنچه که ما تاکنون به سرگرمی عادت کرده ایم وجود دارد. سپس بروید روی صندلی خالی بنشینید و رو به صندلی قدیمی خود قرار بگیرید و تصور کنید که با شما صحبت می کند.
ذهن به این دیدگاه می رسد که با اتخاذ یک مسیر عمل خاص، با «انجام کاری در حال حاضر»، خود را از شر چیزی که مانند یک عذاب اساسی یا کلاستروفوبیا است خلاص خواهیم کرد. ما باید توجه داشته باشیم که تا چه اندازه نه با یک کنجکاوی آرام در مورد دنیای حرفه ای دیگر، بلکه با تمایل به توقف رنج و بی قراری درونی انگیزه داریم. در جلسات کاردرمانی، «چرا حالا؟» یکی از قویترین سؤالاتی است که تا کنون مطرح شده است – و ما باید ذهن خود را برای پاسخهای متنوع و متعدد باز نگه داریم. ممکن است ما در نوعی بحران باشیم، اما - با عجیبی زیبا - شاید دقیقاً آن نوع بحران شغلی نباشد که در ابتدا تصور می کردیم.
وظیفه می تواند درآمد اولیه را برای ما تضمین کند. فقط کار خالصانه و با لذت می تواند موفقیت قابل توجهی ایجاد کند.
جهت کسب اطلاعات بیشتر از سایت دانا مشاور بازدید نمایید
ما گاهی در تلاشی ناامیدانه برای دور نگه داشتن محدودیتهای بیرحمانه واقعیت به تعویق میافتیم.
که با در نظر گرفتن گزینههایمان، شخصیتمان، ماهیت واقعی نارضایتیمان و انگیزههایی که ما را به سمت آن سوق میدهند، ترجیح میدهیم در جای خود بمانیم. ما در جایی که هستیم خوب هستیم ما اصلاً نمی خواهیم حرکت کنیم. اما، البته، در حال حاضر، این می تواند بسیار شرم آور به نظر برسد، راه نجات ترسو. بلوک ما فرصتی را فراهم می کند تا در مورد بازداری که باید در تعدادی از موقعیت های زندگی ما را دنبال کند فکر کنیم. ما به نوعی اعتماد نداریم، نه به توانایی ها یا اشتیاق خود، بلکه به حق خود برای گرفتن تصمیمات مثبت بزرگ (شاید در مورد اینکه با چه کسی ازدواج کنیم، چه مدت با شریک زندگی خود بمانیم، کجا زندگی کنیم یا چگونه کار کنیم...). در عوض، ما به طور طبیعی فرض میکنیم که فردی وجود دارد، یکی از والدین یا شخصیتهای والدین، که ابتدا باید ما را از بین ببرد یا، در عوض، میتواند یک «نه» قطعی بگوید.
پس از دورههایی از دروننگری انتقادی، لحظهای فرا میرسد که ما باید مسیر خود را تغییر دهیم و نکات مثبت را برجسته کنیم تا به خودمان نشان دهیم که هنوز چقدر باید ارائه دهیم. ما باید از ترس اینکه خوشحالی از این که ما هستیم، همیشه غرورآمیز، متکبرانه یا فریبنده است، نترسید. اگر بیش از حد خوشحال شدیم یا به نحوی ترسیدیم که اگر چیزی را به دست آوریم، ممکن است چیز دیگری از بین برود، باید از پیش بینی مجازات خودداری کنیم. حالا به صندلی مقابل بگویید که شنیده اید، درک می کنید و به آنها اجازه می دهید تا به خواسته هایشان عمل کنند. شاید ما به اشتباه در مورد جاه طلبی های واقعی خود قضاوت کرده ایم.
شاید ما هرگز به اوج نخواهیم رسید، اما میانه جاذبه های قانونی خود را دارد. زندگی متواضعانه خوب به خودی خود یک دستاورد است. ما باید به همان اندازه مشکوک باشیم که دیگران از انجام کاری که میخواهیم ما را منع کنند – به همان اندازه که به نقشهایی تشویق میشویم که – در تأمل – برای ما مناسب نیست. علت اصلی سندروم فریبنده، تصویری بسیار غیرمفید از این است که دیگران واقعاً چگونه هستند. ما خود را فریبکار میدانیم، نه به این دلیل که بهطور منحصربهفردی دارای نقص هستیم، بلکه به این دلیل که نمیتوانیم تصور کنیم که دیگران باید در زیر سطحی کم و بیش صیقلی چقدر عمیقاً معیوب باشند. رویای آینده به روشی بدون اصطکاک به ما انرژی می دهد تا از موانعی که بلافاصله در مقابل خود قرار داریم نگاه کنیم - و همچنین گاهی اوقات به ما اجازه می دهد دقیقاً همان جایی که هستیم باقی بمانیم.
وضعیت موجود دشمن نیست، صرفاً گزینه دیگری است و غالباً گزینه ای بسیار باوقار و شایسته است. ما در دنیایی زندگی میکنیم که به افرادی که ادامه نمیدهند خیلی فکر نمیکند. استعاره های شغلی تمایل به تحرک رادیکال دارند. همه چیز در مورد مسیرها و نردبان ها، افق های جدید و مسیرهای جسورانه است. البته مهم است که ناکامیها و ضعفهایمان را بپذیریم، اما هرگز به قیمت مراقبت از خود و جشن گرفتن مناسب از آنچه در آن خوب هستیم و میتوانیم به آن افتخار کنیم، مهم است.
زیرا آنها هر کاری را که از آنها انتظار می رود انجام می دهند. غم و اندوه پنهان - و مشکلات آینده - پسر یا دختر خوب با نیاز درونی آنها به اطاعت بیش از حد شروع می شود. کودک خوب خوب نیست، زیرا به دلیل طبیعت عجیبی که دارد، تمایلی به چیز دیگری ندارد. این اغلب یک موضع بسیار مفید است، اما میتواند ابهام خاص خود را داشته باشد. موقعیتهایی وجود دارد که ممکن است این حس واقعی را تجربه کنیم که در کار درستی نیستیم و به این دیدگاه برسیم که ادامه کار تنها گزینه است. ممکن است قصد خود را با دوستان و همکاران خود در میان بگذاریم، ممکن است به سراغ درمان برویم، ممکن است شروع به برنامه ریزی برای یک تغییر اساسی برای بقیه عمر خود کنیم و به خاطر شجاعت و انرژی خود از اطرافیان خود تحسین کنیم.